خاطرهٔ شهید
تازه ازبیمارستان آمده بودم.باوضع منطقه خیلی آشنانبودم.دلم گرفته بود.این جاغریب افتاده بودم.هنوزنمیتوانستم قیافه ی بچه های گردانمان رافراموش کنم.صدوهشتادنفربودیم تاهمین دوهفته ی پیش.حالاهمه شان شهیدشده بودند.همان موقع که واردمنطقه شدم،یکی ازبچه های قدیمی رادیدم.ازوضعیت بچه هاپرسیدم.گفت"ارتفاع بالای سرعراقی هاروگرفتیم.قراره فرداصبح بریم سروقت قله ی بعدی.فعلاتوی خط الرأس کمین گذاشتیم.فرمانده هم گفته کسی توی خط الرأس نره.اگه کمین هالوبره کارمون سخت می شه.”
آن روزتوی حال وهوای خودم بودم وداشتم می رفتم طرف سنگرکه دیدم یک جوان بیست ویکی دوساله باجثه ی نحیف وکلاه سبزبافتنی به سر،رفته بالای یکی ازدرخت هاوبادوربین دارد ارتفاع روبه رویمان رانگاه می کند.ازکوره دررفتم.درست توی دیدعراقی هابود.دادزدم که"مرتیکه،توخجالت نمی کشی؟بیاپایین ببینم.”
جوانک یک نگاهی به من انداخت وآمدپایین.گفت"چیه برادر؟"گفتم"توخجالت نمیکشی؟می خوای خودت رونشون عراقی هابِدی؟نمی گی بااین کارت جون چندنفرروبه خطرمی اندازی؟مگه نمی دونی زین الدین دستورداده هیچ کس توی خط الرأس آفتابی نشه؟این کارهاچیه که می کنین؟”
گفت"خیلی عصبانی هستی”
گفتم"بایدهم عصبانی باشم.صدوهشتادتاازرفیق هام جلوی چشمم شهیدشدن.این جاجبهه ست.جای قهرمان بازی درآوردن که نیست.بایدبه دستورعمل کرد.”
دستم راگرفت توی دستش وگفت"مال کدوم گردان هستین؟”
گفتم"ضدّ زره.”
گفت"ازبچه های تهرون؟”
گفتم"بله.حالاکه چی؟شلوغ بازی درمیاره،چه ربطی داره که من جزوکدوم گردانم،کجاییم؟”
گفت"هیچی.دستتون دردنکنه.شماخیلی خوب عمل کردین."برخوردآرام وصمیمیش من راهم آرام کرده بود.لحن صدایم عوض شده بود.
گفتم"ببین اخوی،این کارا،دیده بانی واین حرف ها،کاربچه های اطلاعات عملیاته.شمابهتره به دستوری که میدن عمل کنین.”
توی همین حال بودکه یکی ازبچه های قم سررسید.جوانک دیده بان رابغل کردوشروع کردندبه بوسیدن ومعانقه باهم.
موقع خداحافظی پسرک گفت"برادر،مواظب خودتون باشین.خداخیرتون بده”
رفتارش برایم خیلی عجیب بود.وقتی رفت ازآن بسیجی که بچه ی قم بودپرسیدم"این بنده ی خدارومیشناختی؟"گفت"چطور؟مگه تونمیشناسیش؟”
گفتم"نه.من تازه واردم این جا”
گفت"زین الدین بوددیگه،فرمانده لشکر”
دویدم که بهش برسم وازش معذرت خواهی کنم.دیدم نیست.تاچندوقت اعصابم خردبود.برای این که آرام بشوم پیش خودم می گفتم"خب من ازکجامی شناختمش.من فقط تذکردادم که دستورات روانجام بده.مگه کارغلطی کردم؟”